روانپریشان

تو تابستون!

روانپریشان

تو تابستون!

ببندش!

 

گِل بگیر...حوصله ات وو ندارم! 

 

 

+واسم مهم نی قراره چی بشه دیگه حوصله ناز خریدن رو ندارم حتی میتونی بری بمیری! 

 

آره تا همین حد! 

 

+گفته بودم منو عَن نکن...تو یادت نمیاد!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
شوخ ِ شب سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ق.ظ http://www.shokhi.blogsky.com

دارم با خودم کلنجار میرم که آیا باید کامنت بذارم یا نه؟! که آیا اصن این یک بحث خصوصی نیس و ... بعد که تجزیه تحلیل کردم میگم اگه نمی خواست من ِ نوعی بخونم که رمز میذاشت واسش!!!! خلاصه.... حتی این لحن در ادبیاتم سابقه داره که به یار بد و بیراه گفتن
.
.
.
تا دلت می خواد به منم فحش بده چون در خزعبلات گفتن ید ِ طولایی دارم! نمونش همین الآن که واسه شما کامنت میذارم.

شاید باورت نشه اینجا خصوصی ترین جای, زندگی منه خصوصی ترین ....

میخوام اعتراف کنم که تو(ببخشید اینقد صمیمی میگم تو!فک کنم حق دارم)جدی ترین همراهه این خصوصی ترین هستی...همیشه اولین وبلاگی هستی که وا میکنم و همیشه هم منتظرم واسم کامنت بدازی...خیلی زر زدم...خواستم بگم ممنون که اومدی...

+حالم خرابه...خیلی...دارم زندگیمو زیر و رو میکنم یه دلخوشی پیدا کنم...نیست...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد